ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

وروجک کوچولو ....

دلبرکم این روزای سرد زمستون بیشتر خونه خودمون یا مامان جونیم و سرگرمیت فقط بازیای تو خونه و بازی با آرسینه ... این ایام که با عمل پدرجون صادف بوده اطلاعات پزشکیت بالا رفته و میدونی که پدر جون چه چیزایی رو نباد بخورن و تا میخورن به مامان جون گزارش میدی !!!! دیروز ازت پرسیدم دوست داری چه پزشکی بشی و شما گفتی دکتر پدرجون...من پرسیدم که چیکار کنی ؟؟؟ گفتی میخوام مثه پدرجون عمل کنم ...پرسیدم چجوری ردیف قفسه سینه رو نشون دادی و گفتی میخوام اینجا رو قاچ کنم تا خوب شی... اینقد کلمات بزرگتر از خودت استفاده میکنی که واسه همه قابل تعجبه ... مثل بی معنفت ---- بی معرفت و خیلی چیزای دیگه که الان یادم نیس...
7 بهمن 1394

روزای سرد زمستون ....

پسر تابستانی من امسال روزای آخر پاییز و اول زمستون پر استرسی داشتیم و هممون نگران و دلواپس بودیم .اینقد که این استرس به شمام منتقل شده بود.... متاسفانه پدر جون یهو ناگزیر به انجام جراحی قلب باز شدن و هممون نگران پدر جون و ازطرفی مریضی عمو میثم و مدام سراغ گرفتن عمو میثم توسط شما از من و بقیه ... مپدر جون روز 5 دی عمل شدن و بعد از گذراندن دوران نقاحت اومدن خونه ما از بیمارستان . شما اینقد نگران پدر جون بودی که مدام میرفتی و ازشون میپرسیدی حالتون خوبه ؟؟؟ دیگه نمیرین بیمارستان؟ قلبتون دیگه درد نمیکنه ؟؟؟ بعد گذشت یه هفته دیروز پدرجون رفتن دکتر و خدا رو شکر همه چی به سلامتی تموم شد و رفتن خونه خودشون ...
17 دی 1394

شب یلدا...

زیباترینم امسال شب یلدا خونه پدر جون بودیم چون واسه عمه جون فاطمه مراسم داشتن ... شب خوب و به یاد موندنی بود و طبق معمول به شما حسابی خوش گذشت ....   اینم روایت تصاویر شب یلدا ...
2 دی 1394

روزهای قشنگ بچگی ....

گل نازم این روزا بیشتر وقتتو با آرسین جون میگذرونی و وقتی میخواین از هم  جدا شین جفتتون ساعتها گریه میکنین و شما هنوز خونه نرسیدی میگی من دلم واسه آرسین تنگ شده ...اون فسقلی هم روزی چند بار خاله جون عادله رو مجبور میکنه زنگ بزنه و با ایــــــــا (ارمیا) صحبت کنه ... تا صدای شما رو پشت خط میشنوه با صدای نازش میگه ایـــــــــا!!!! شمام هرجا عکساشو میبینی یهویی الهی بگردم آرسین جون که اینقد کوچولویی!!!! ولی وقتی هم خیلی با همین دیگه شروع میکنین به لجبازی و ... و بقول خودت اجازهنمیدی بیاد خونمون چون اطاقتو بهم میریزه ایـــــــنم عکــســاتـــــون تو این عکس شما مثلا داری ...
28 آذر 1394

زیارت روز 4 شنبه ....

پسر با ایمانم عاشق حرم رفتنی و تو راهکه داریم میریم سمت حرم به کمک مامان جون شروع میکنی به دعاکرن واسه همه و سلام دادن به امام رضا ... تا وارد صحن حرم میشیم انگار وارد بهشت شدی ...شروع میکنی به دویدن و خوشحالی ...اینقد میدوی که حسابی از ما دور میشی و تا به جایی میرسی که فرش داره سریع کفشاتو درمیاری و میزاری تو پلاستیک و میری دنبال اینکه واسه خودت دوست پیدا کنی و تو دویدن تنها نباشی و اصولا زود موفق میشی واسه دوست یابی .... به اولین نفری که میرسی اسمشو میپرسی و خودتو معرفی میکنی و با هم دوست میشین و گاهی مثه اینبار بعد یکمی بازی کردن بهش آهسته میگی من دوست دارم به کسی نگی ها .... چند تا عکس از حرم ...
8 آذر 1394

کلمات به یاد مودنی ....

هری پاتر کوچولوی من   ماشاز ----- ماساژ صبح که از خواب بیدار میشی باید به قول خودت ماشاز بازی کنیم و بنده باید یه عالمه ماساژت بدم تا سر حال بیای و با خوشحالی بیدار شی !!!! اسپت ----- استپ وقتی داری آهنگ گوش میکنی و میرقصی یا داری فیلم میبینی و میخوای بری دسشویی یا کاری انجام بدی میگی اونو اسپت کن تا من برگردم ... موقعی که یه چیزی رو واسم توضیح میدی و توضیحت تموم میشه ... میخوای بگی متوجه شدی میگی دونستی !!!! وقتی با هم قهر میکنیم و بعد از عذرخواهی آشتی میکنیم بهم میگی مامانی دیدی حالا باهات خوشحالم اصلا طاقت ناراحتی و عصبانیت منو از خودت نداری ... وقتی از دستت عص...
4 آذر 1394

نابغه کوچولو ....

دلبرکم... مدتهاست که تو اطاق خودت میخوابی و اینقد بزرگ شدی که تقریبا نسبت به قبل کمتر نیازمند ما هستی ... تو کارای خونه به من کمک میکنی و اسباب بازیاتو وقتی حوصله داشته باشی خودت جمع میکنی ... عاشق غذا پختن و ظرف شستنی !!! حتی تو تمیز کاری و گردگیری هم تو خونه کمکم میکنی و وقتی دارم ظرف میشورم میای کنارم صندلی میزاری و شروع میکنی به آب کشیدن ظرفا ... وقتی یه کاری میخوام انجام بدی واسم اگه بهت بگم به قول خودت لفطا (لطفا)... اون کارو واسم انجام میدی وگرنه .... خودتم خیلی مودبی و نسبت به قبل خیلی بزرگتر و فهمیده تر شدی ... بازیات با قبل خیلی فرق کرده و اکثرا تو بازیات تخیل داری ... مثلا دار...
27 آبان 1394

عروس بازی ....

گل یکی یه دونه از اول امسال که دیگه نمیرم سرکار روزای خوبی رو با هم میگذرونیم ... از با تو بودن خیلی لذت میبرم و خیلی وقتا با هم بازی میکنیم و پازل میچینیم و دوچرخه سواری میکنی و کارتونای مناسب سنتو میبینی مثه پاندا و خرس کوچولو و ... نسبت به قبل از لحاظ خوردن خیلی بهتر شدی و خیلی هم به من وابسته ... مورد علاقه ترین بازیت پازله واسه همین هر کی میخواد واست هدیه بخره پازل میخره ... خاله جون عادله مسافرت بودن و وقتی برگشتن واسه شما یه آلبوم پازل آورده که چند روزه حسابی سرگرمت کرده ... چند روز پیش هم خودم واست یه بسته پازل چوبی خریدم که صفحه نداره و باید رو زمین بچینی و تو چیدن اینام خیلی تبحر پیدا کردی...
18 مهر 1394

شیرین عسلم تولدت مبارک ....

اینم عکسا و کیک و هدیه های  تولد امسالت تا بهت گفتیم ارمیا برو هدیه هاتو باز کن با این استقبالت روبرو شدیم !!! خودت شمعاتو امسال انتخاب کردی واسه رو کیکت و خودتم فوتشون کردی عزیزکم امیدوارم همیشه مثه گل باشی ولی عمرت 1000 ساله باشه گل رز من       اینم تست کردن تک تک اسباب بازیات و خوشحالی مفرطت !!! ژست آقا ارمیا بعد ساختن ساز و بازهای کادوی مامان هیهام آقای مهندس در حال کار با میز ابزار هدیه خاله جونن الی و خاله جون الناز هدیه رویایی بابا جون حم...
27 شهريور 1394