بازی با مامان ....
گل پسر زیبای من دیشب وقتی از تولد سارا جون برگشتیم خونه هنوز بابا جون نیومده بودن خونه .من و شما شروع کردیم با هم به بازی مورد علاقه شما که پریدن رو مبله و مثلا افتادن و نجات دادنت توسط من ... تو یه مرحله از بازی گفتی برم از اکاتم (اطاقم) کیومو بیارم بکشمت ... وقتی اومدی از دور نشونه گرفتی و مثلا منو کشتی و بعد یه عالمه خندیدی و بعدش اومدی تفنگتو دادی به من و گفتی تو بزن ... منم شلیک کردم و شما افتادی زمین و بعد گفتی آخ پام خونی شده (مثلا تیر خورده بودی ). گفتی حالا چیکار کنم !!! منم پیشنهاد دادم پاشو برو بیمارستان سریع پاشدی و جالبه که لنگون لنگون رفتی یه ور خونه که مثلا بیمارستان بود و گفتی آقا دکتر پام با کیو...