تولد بابا حمید ...
قشنگترین امید زندگی
میدونی که بابا حمید از روز جمعه واسه کارای اداری دیتا سنتر رفته بودن تهران و دیشب برگشتن ... تو این چند روز که بابا حمید نبود خدا روشکر که عمو میثم بودن و حسابی سرتو گرم کردن تا بهونه بابا رو نگیری ...
روز 27 بهمن تولد بابا حمید بود ولی متاسفانه بابا مشهد نبودن واسه همین دیروز 28 بهمن که بابا ساعت 8 شب پرواز داشت تصمیم گرفتم یه کیک کوچولو بخریم و وقتی اومد یه جشن سه نفره بگیریم ....
بعد از ظهر دیروز که من اومدم خونه شما با عمو میثم رفتی گردش و ساعت 8:30 اومدی خونه و حسابی بهت خوش گذشته بود ... رفته بودین خیابون و آبمیوه خورده بودین و وقتی اومدی خونه با یه ذوقی واسه من تعریف کردی که نگو !!!!
بعد عمو میثم رفتن و بابا حمید حدود ساعت 10 رسید خونه و هنوز تو پله ها بود و نرسیده بود بالا که شما درو باز کردی و گفتی بابا حمید تبلدت مگارک ....
بعدم به محض اینکه بابا اومد رفتی نشستی رو مبل و شروع کردی واسش به شعر توالد مبارک خوندن و بعد کیکو آوردم و شما بیشتر هیجان زده شدی و ادامه دادی و به جای بابا حمید شما کیکو بریدی