ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

خواب شیرین ....

1394/6/12 16:52
نویسنده : الهام
572 بازدید
اشتراک گذاری

دلبندم ...

داشتنت واسه من و بابا یکی از بزرگترین موهبتهای الهیست .... قشنگترین لحظه های زندگی رو زمانی تجربه مبکنیم که با توییم ...

تو پارک و شهر بازی و تفریحات روزانه و سفر با بچگی تو بچگی میکنیم و یاد دوران کودکی خودمون میفتیم ...

با نشاط تو به وجد و هیجان میایم و هر روز بیشتر از دیروز توانمونو برای آسایش بیشتر شما میزاریم مخصوصا بابا حمید ...

دو شب پیش مثه خیلی شبای دیگه خواب دیده بودی و نیمه های شب از خواب بیدارشدی و شروع کردی به غر زدن و سراغ من و بابا حمیدو گرفتی و مدام  به آیینه اطاق نگاه میکردی و با ترس سرتو رو شونه بابا میذاشتی و میگفتی من میترسم تو خونمون هاپوی!!!!

بالاخره با ترفندای زیاد خوابیدی مجدد و صبح  که از خواب پا شدی ازت پرسیدم مامانی دیشب چی خواب دیده بودی ؟؟؟

شمام واسه اولین بار خوابت مثه آدم بزرگا تو ذهنت مونده بود و شروع کردی به تعریف به اینصورت ...

هاپوی از پشت آینه پییده بو د تو خونمون و از زیر پای شما دد شد ...بعد رفت زیر ملبمون (مبل) بعدشم من اینقد تسیدم که خدا بدونه !!!!

بعد تعریف خوابت من یه عالمه بوسیدمت و ذوق زده بودم از بیشتر و بیشتر بزرگ شدنت ...

گاهی اوقات تو کارای خونه مخصوصا گردگیری به من کمک میکنی .دیروز میخواستم واست آب هویج بگیرم و شمام میخواستی کمکم کنی واسه همین صندلی رو گذاشتیم جلو دسشویی و شما شروع کردی به شستن هویجا ... یکی یکی میشستی و با خودت شعر میخوندی ...یکی از هویجا نسبت به بقیه یکمی بقول خودت چمبسک بود تا به اون رسیدی گفتی اااااا مامان این هبیجه چگد بوزگه !!!! مثه آقاها میمونه ... من خندیدم و پرسیدم چرا مثه آقاها!!! شمام گفتی خوب خانوما کوچولو ین ولی  آقاها بزگن ...

بعد به این فک کردم که تو فسقلی هم از این سن میخوای بفهمونی که مردی و یاد شعر بچه گیامون افتادم که پسرا میخوندن

پسرا شیرن مثه شمشیرن .... دخترا موشن مثه خرگوشن !!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

همراه رایانه
12 شهریور 94 23:28
همراه رایانه همراه رایانه یک مرکز پاسخگویی تلفنی (شبانه روزی) به مشکلات رایانه ای و موبایل می باشد. تماس از سراسر کشور با تلفن ثابت : 9099070345 اطلاعات بیشتر: http://www.poshtyban.ir