ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

مطالب گذشته ...

1394/5/30 12:29
نویسنده : الهام
602 بازدید
اشتراک گذاری

دلبرکم

از وقتی عمو آرش اومدن ایران یعنی 20 اردیبهشت تا وقتی رفتن یعنی 10 مرداد مدام همه با هم بودیم و رفتن عمو آرش حال هممونو گرفت ... انشالله کاراش سریعتر ردیف شه و زود برگرده و خاله جون الی خوشحال شه ...وقتی عمو آرش رفتن به خاله جون الی گفتی عمو آرش دوباره رفتن تو تبلت ؟؟؟ دلم واسشون تنگ میشه دلشکسته

این روزا بیشترین بازی که میکنی چیدن پازله .. اینقد علاقه مند به این بازی هستی که هفته ای یه دونه واست باید بخریم . اینقد حرفه ای شدی که قطعات دو سه تا پازلو با هم قاطی میکنیم و در هم بهت میدیم و هر سه تاشو همزمان میچینی . چند شب پیش این بازی هیجان انگیزو با بابا انجام دادی و حسابی بابا رو به وجد آوردی.بازی با گل رس که عمو میثم واست خریدن و یادت دادن و لگو بازی رو هم خیلی دوست داری ...

اینقد کامل صحبت میکنی که همش دوست داریم به حرفت بیاریم و بات کل کل کنیم .شمام اصلا کم نمیاری ...

وقتی خاله جون الناز اینا داشتن برمیگشتن گرمسار .جلو در داشتن با هممون خداحافظی میکردن و( ازونجایی که شمام متوجه رفتن طولانیشون شده بودی )وقتی خاله شما رو بوسیدن و با بغض گفتن خداحافظ ...شما بلافاصله بهشون با بغض گفتی به من نگو خدافظ .. بگو بیشور... از شدت ناراحتی رفتنشون نمیدونستی چی باید بگی گریه

هفته گذشته مامان جون اینا رفتن تهران با اتوبوس واسه یه مورد خاص . از وقتی تو ترمینال نشستن تو اتوبوس و من و شما و خاله جون الی اومدیم سمت خونه شما تا خونه گریه کردی و میخواستی سوار اتوبوس بشی ...

دیروز میخواستم ببرمت پارک ملت که مامان جون پیشنهاد دادن با اتوبوس بریم واسه شما. نمیدونی چقد از سوار شدن تو اتوبوس ذوق زده بودی .شانست اتوبوسم خیلی شلوغ بود و مام  بعد از چند سال بخاطر جنابعالی مجبور شدیم سوار اتوبوس بشیم.

وقتی داشتیم بر میگشتیم بهخاله جون الی گفتی بریم اتوبوس دستگاه !!!! خاله جون الی گفتن یعنی چی ؟؟؟ بعد فهمیدیم منظورت ایستگاه اتوبوسه خنده

تو راه برگشت اتوبوس خلوت بود و جا واسه نشستن داشت واسه همین به خاله جون الی گفتی این اتوبوسش چگد بزگه .... بعدم شروع کرد به شیرین زبونی و شعر خوندن با صدای بلند و ...

چند وقت پیش رفتیم دکتر واسه چکاپ و ایشون بهت انواع زمایشارو دادن . ازون روز واسه اینکه کمبود ویتامین E داری روزی نیم ساعت میریم تو آفتاب تا فتاب بگیری ولی خیلی پوستت سیاه و آفتاب سوخته شده غمگین

ولی واست لازمه عروسکم .. روزای اول خیلی ذوق داشتی ولی اخیرا باید با هزار تا ترفند نگهت دارم رو پشت بوم .دیروز گفتم بیا باهم ورزش کنیم شمام گفتی آفتابه ولی بالاخره قبول کردی و شروع کردی به دویدن و خوردی زمین و یه عالمه ادا و اصول و چسب و ....

وقتی اومدیم خونهو چسب زدیم یهو گفتی خوب شد آب تو روز نگرفتم!!!!تعجب

پرسیدم آب توروز چیه ارمیا؟ بعد فهمیدم منظورت آزمایش خونه زبان

خداحافظی با عمو آرش

GOODBAY PARTI

باغ دایی مسعود 15 و 16 مرداد

پسندها (1)

نظرات (1)

r.m
30 مرداد 94 13:17
الهی من قربون شما دوتا جوجه ی خوشگلم بشمممممم