تولد سه سالگی ....
یکدونه من دیروز 26 شهریور سومین سال تولدت بود و قشنگترین روز زندگی ما با زیباترین هدیه خدا .... امسال اولین سالی بود که معنی تولدو میفهمیدی و بیصبرانه منتظر روز تولدت بودی ... هفته گذشته تولد آرسین جون بود و یکی از کادوهاش یه دوچرخه آبی بود ازون شب وقتی اومدیم خونه شما یه سره ناراحت بودی و وقت خواب رو به شکم خوابیدی و صورتتو گذاشتی تو متکات ...برخلاف هرشب که تا گردن منو بغل نمیکردی نمیخوابیدی !!! ازت پرسیدم چی شده ارمیا ؟؟؟ گفتی دارم غصه میخورم !!!! پرسیدم چرا پسرم؟؟ گفتی خوب باید غصه بخورم که از دوچرخه های آرسین ندارم .... منم بهت گفتم غصه نداره مامان بابا جون امسال واسه تولدت میخوان واست بخرن نا...