ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

نازنینم دوست دارم

تولد سه سالگی ....

1394/6/27 14:00
نویسنده : الهام
797 بازدید
اشتراک گذاری

یکدونه من

دیروز 26 شهریور سومین سال تولدت بود و قشنگترین روز زندگی ما با زیباترین هدیه خدا ....

امسال اولین سالی بود که معنی تولدو میفهمیدی و بیصبرانه منتظر روز تولدت بودی ...

هفته گذشته تولد آرسین جون بود و یکی از کادوهاش یه دوچرخه آبی بود ازون شب وقتی اومدیم خونه  شما یه سره ناراحت بودی و وقت خواب رو به شکم خوابیدی و صورتتو گذاشتی تو متکات ...برخلاف هرشب که تا گردن منو بغل نمیکردی نمیخوابیدی !!! ازت پرسیدم چی شده ارمیا ؟؟؟ گفتی دارم غصه میخورم !!!! پرسیدم چرا پسرم؟؟ گفتی خوب باید غصه بخورم که از دوچرخه های آرسین ندارم .... منم بهت گفتم غصه نداره مامان بابا جون امسال واسه تولدت میخوان واست بخرن نازنینم...

امسال واسه تولدت خاله جون الناز نتونستن بیان و غیر عمه جون فاطمه بقیه عمه جوناتم سفر بودن ولی بقیه اومدن و یه جشن کوچولو داشتیم کاملا خودمونی ولی با اینکه جای همه اونایی که نبودن خالی بود به شما خیلی خوش گذشت

عروسکم امسال اولین سالی بود که خودت شمعاتو فوت کردی و اینقد ذوق داشتی واسه کادو گرفتن و ....

دیروز وقتی خاله جون الی داشتن خونه رو تزیین میکردن بهشون نظر میدادی و میگفتی بادکنکامو به پرده نچسبونین .لفطا به سفق بزنین مثه تولد آرسین جون ...

دیروز وقتی بابا حمید دوچرخه واست خریده بودن تا درو باز کردی و بابا رو با دوچرخه رنگ آرسین (آبی) که خودت خواسته بودی همون رنگی باشه دیدی از ذوقت جیغ زدی و پریدی تو بغل بابا و شروع کردی به بوسیدن بابا و تشکر کردن ازش ...

دیشبم وقتی مهمونا رفتن اسباب بازیاتو یکی یکی باز میکردی و میگفتی خوش به حالم که اینقد ازینای جدید دارم ... خدایا خیلی خوشحالم ... خدایا شکرت که دوچرخه دارم ... بابا جون مرسی منونم...

ارمیا این زبونت آدمو خل میکنه !!!!بوس

عزیزترینم انشالله تولد 120 سالگیت با همین رفاه و آسایشی که بابا همه سعیشو واست میکنه بگیریم .. البته اگه ما باشیم فرشته نازم....

پسندها (1)

نظرات (1)

rریحانه.م
27 شهریور 94 21:04
تولدت مبارک عزیز دلم ببخشید یکم دیرتر شد