کلکسیون خواب ....
نازنین پسر .... امروز میخوام از خوابت واست بنویسم . شبا وقتی میخوایم بخوابیم اگر خسته باشی که راحت و بی درد سر میخوابی (ضمن شیر خوردن) ولی اگه نخوای بخوابی مثه دیشب اینقد تو تختخواب با پتو بازی میکنی و اینور و اونور میری که نگو.... دیشب با خودت بازی میکردی و من گفتم دیگه من میخوابم هر وقت دوست داشتی بخواب ... شما یه خورده با پتوت بازی کردی و هر از گاهی هم چشاتو میاوردی تو صورت من ببینی من واقعا خوابم (برقا خاموش بود) وقتی خسته شدی سرتو آوردی رو متکای من گذاشتی و از پتوی من کشیدی روت ... دیدی من هیچ عکس العملی ندارم بعد سرتو نزدیکتر کردی تا به من بخوره بازم من هیچکاری نکردم دوباره پا شدی بهم نگاه کردی و لبای نازتو...