استرس ....
پسر گلم ....
قبل تعطیلات 14 و 15 خرداد مامان جون گفتن وقتی بردنت حمام دیدن زیر بغلدست چپت مثل یه گردو بالا اومدست ولی هر چی بهش دست زدن مثه اینکه درد نداشته ولی گفتن حتما ببرمت دکتر ....
منم تو این چند روز بخاطر استرسی که داشتم هر از گاهی دست میزدم و نگاهم به عکس العملت بود که خدا رو شکر درد نداشتی ....
ولی رو زجمعه که از صبح خونه مادر جون بودیم و عصر با خاله ای و الناز جون رفتیم پروما و شما رو بردم سرزمین عجایب واسه اولین بار که خیلی هم بهت خوش گذشت ... وقتی برگشتیم خونه همش دستتو میذاشتی زیر بغلت و میگفتی درد ...
صبح خواستم از دکتر شاهفرهت وقت بگیرم که نشد و عصر با خاله جون المیرا بردمت دکتر سامی راد . خیلی به سختی وقت گرفتیم ولی چون خیلی از نظر خودم اورژانسی بود و استرس زیادی داشتم تا ساعت 8:30 نشستیم تو مطب و جنابعالی حسابی من و خاله رو اذیت کردی و آتیش سوزوندی ... تا نوبتمون شد و رفتیم تو اطاق و خوابوندمت رو تخت شروع کردی به گریه و اشک (البته این کارو فقط با دکتر سامی راد میکنی و ازش میترسی ) نمیدونم چرا ؟؟؟؟
بعد معاینه دکتر گفتن خدا رو شکر چیز حادی نیست و بعضی از بچه ها بعد از اولین واکسنی که میزنن این اتفاق واسشون میفته و چون کوچیکه زیاد دیده نمیشه . به مرور زمان بزرگ میشه ولی جای نگرانی نداره مگه اینکه آبسه کنه یا قرمز بشه .درغیر اینصورت کم کم خودش از بین میره ....
خدا رو شکر که چیز مهمی نبود و خیالم راحت شد دردونه کوچولوی من ....