شیرینکاری و شیرین زبونی .....
زیباترین هدیه خدا.....
هر روز که میگذره داری شیرینتر و دوست داشتنی تر میشی . هر روز یه کار جدید و یه مدل حرف زدن بامزه و جدید.
چند روز پیش خاله جون الناز بهت یاد دادن که وقتی میخوای وارد جایی بشی اول در بزنی اونم با فیگور خاصه انگشتای کوچولوت . نمیدونی وقتی اینکارو میکنی و دستتو میشکونی تا به انگشتات اون حالتو بدی چقد دلم میخواد بچلونمت . از اون روز هر جا میخوای وارد شی که درش بسته است در میزنی . وقتی جیش میکنی و بهت میگم ارمیا بریم حموم تا من میرم پوشک بیارم واست شما میری سمت حموم و وقتی بغلت میکنم تا بریم تو حموم در میزنی و به من نگاه میکنی و میخندی (یه خنده ناز و دوست داشتنی )
یه کار دیگه هم که یاد داری اینه که وقتی خاله جونا میشوننت تو ماشینت یا با پتو رو زمین میکشوننت صدای آمبولانس در میارن و میگن ب بو ب بو و تو هم که میخوای ازونا تقلید کنی همش میگی اوم ب اوم ب ....
الهی دورت بگردم وقتی اوم ب میکنی شکل دهنت و لبات اینقد خشگله که میخوام گازشون بگیرم عزیزتر از جون....
وقتی میخوایم غذا بخوریم باید واسه شمام حتما قاشق و چنگال بیاریم و تو بشقاب خودت واست غذا بکشیم و اجازه بدیم خودت بخوری . غذا خوردنت خیلی قشنگه .... اولا که با قاشق کوچیک نمیخوای غذا بخوری دوست داری حتما از قاشقای بزرگترا استفاده کنی که به سختی تو دهنت جا میشه . بعدم چون نمیتون با قاشق بزنی زیر غذا و پرش کنی با دست غذاتو دونه دونه برمبداری میزاری تو قاشق بعد میکنی تو دهنت و حسابی ازین خوردن ذوق میکنی تازه با همین حالت ماستم میخوری .....
(( زیباترین زیباترینها دوست دارم ))