وقتی ارمیا تو خونه است ....
نازنینم . عشقم . نفسم .عمرم ......
تو بزرگترین هدیه خدایی قلب من . عزیز دردونه من از وقتی تقریبا هوا سرد شده و شما یه کوچولو سرما خوردی اصولا ظهرا که از سر کار میام و برت میدارم از خونه مامان جون و میریم خونه خودمون دیگه عصر از خونه بیرون نمیریم .با اینکه شما هر وقت حوصلت سر میره به بابا نگاه میکنی و با عصبانیت و صدای بلند میگی بابا ددر....
مام بهت میخندیم و تو هم اون دهن خشگلتو باز میکنی و شروع میکنی به خندیدن با صدای هه ....
یه جور خنده تمسخر آمیز .....
چند تا عکس ازت میزارم تا ببینی از 2 یا 3 روز پیش که دیگه تقریبا کامل راه میری و خودت بدون زمین خوردن تغییر مسیر میدی چقد در طول روز راهپیمایی میکنی بدون خستگی البته گاهی اوقات که خیلی خسته میشی (وقتی که همراه خودت یه چیزی رو حمل میکنی مثلا ماشین یا حلقه رقص کمر یا ....) یه نفس نفس جالبی میزنی مثه وقتی که آدم بزرگا نفس نفسی میزنن که میخوان بگن خیلی خسته ایم در صورتیکه اینطور نیست .بعدم میشینی جلو مبل یا هر جای دیگه تکیه میدی و باسنتو میدی جلوتر واسه لم دادن بهتر یه چند لحظه آرومه آروم و دست و پاتو شل میکنی تا خستگیت دراد و بعد یهو مثه کسی که برق گرفتتش دوباره از جات پا میشی و شروع میکنی به دویدن و راهپیمایی انگاری از قافله عقب موندی و همه کارات مونده ....
این چند تا عکس از اطاق شما آقا خشگله قبل اینکه بهمش بریزی....
وحالا ....
درب کشو رو کشیدی فک کردم میخوای بهمش بریزی دیدم نه بابا فقط به این قانع نیستی ....
هر چی تو کشو بودو ریختی بیرون تا جات راحت باشه . من بهت گفتم گل نازم کارت زشته ها....
شرمنده شدی و متنبه و خواستی همشو بزاری سر جاشون ....
بعد چیدن کشو فک کردی اگه بری تو کمد بشینی ایراد نداره
واسه همین اول کف کمد و پاکسازی کردی و آماده واسه نشستن ....
هر چی کفش داشتی ریختی بیرون ..اینجوری
حالا همه چی آمادست واسه بالارفتن و نشستن تو کمد واسه استراحت
پس از بهم ریختن بقیه اطاق و کندن چراغای جلوی تخت از اطاق خودت خسته شدی و رفتی سمت اطاق ما ....
چون میدونی کارت اشتباهه سعی میکنی به من نگاه نکنی بیشرف ....
اینجام خودتو لوس میکنی و حواستو مثلا پرت میکنی تا بتونی بری روتخت و آتیش بسوزونی .....
در حال فرار از قلقلک ....
چون نتونستی پای منو گاز بگیری داری متکای بیچاررو پاره میکنی ....
بالاخره از تو این اطاقم خسته شدی و راه افتادی سمت اطاق کار بابا حمید که با درب بسته مواجه شدی و ناراحت رفتی سمت توپ بازی با بابا حمید ....
(( ارمیا ناناز تو یه دونه ای ))