شیرین زبونی ....
شیرین تر از عسل شیرین زبونیات خیلی زیاد شده و حرفات و جملاتت از قلم میفته که بنویسم ... این روزا اینقد بازی و کنجکاوی و هیجاناتت زیاده که تمام وقتایی که باهات هستم درگیرتم و باید یه سره با شما باشم و وقت کار دیگه ای ندارم . ازونجایی که چند ماهی هم هست که روز در میون میام سر کار واسه همین اینجام دیگه فرصت نوشتن ندارم گل نازنین .... این روزا در آستانه سال نوییم و خدا رو شکر دیروز آخرین روز خونه تکونیمون بود به کمک خانم اقتداری و از همه مهمتر مساعدت مامان جون و خاله جون الیا به قول شما و عمو میثم... روزایی که خ اقتداری اومدن خونمون شما خونه مامان جونی از صبح مثه دیروز ... دیروز ساعت حدود 1 ز زدم به مامان جون...