سوپراستار
کوچیکچه مامان دیروز عصر رفتیم خونه خاله طاهره . تو حسابی شر بازی کردی. به ابوالفضل که میدویید با حسرت نگاه میکردی و دلت میخواست بدویی ولی با اینکه نمیتونستی آروم نمیگرفتی و کم نمیاوردی یه سره از میز و صندلیا میگرفتی راحت بلند میشدی و به همه نگاه میکردی و ذوق میکردی. یه شیرین کاری جدیدم که یاد گرفتی اینه که با دهنت بوف بوف میکنی و صدا میدی و دور دهنت پر آب میشه اینقد اینکارو کردی که ابوالفضل کنارت نشسته بود و حسابی به شیرین کاریات میخندید بلای من... وقتی داشتیم برمیگشتیم ازخستگی تو بغل خاله جون عادله خوابت برد. تو راه برگشت از سمت میدون لادن که رد میشدیم المیرا جون آتلیه ای رو که ازت عکس گرفتیم به خاله الناز نشون دادبعد دیدیم ک...