ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

بیدارخوابی

1392/2/28 11:00
نویسنده : الهام
270 بازدید
اشتراک گذاری

آقا کوچولو دیشب وقتی اومدیم خونه بابا بستنی خریده بود تا من لباسمو عوض کردم بابا آقا بهت بستنی دادن و توی پرو هم حسابی از خوردنش لذت برده بودی   اینقد که از بغل بابات پایین نمیومدی.....

بعد بابا خیلی خسته بود خوابید و من و تو برقارو خاموش کردیم و تو تاریکی باهم تا ساعت 1 بازی کردیم تا بالاخره خوابیدی .

ساعت 5:30 صبح بیدار شدم روتو بپوشونم چون هوا خیلی خنک شده بود و بارون میومد ...

دیدم نیستی !! حسابی ترسیدم اونوقت بزور چشامو باز کردم و دیدم پایین تشکت آروم داری بازی میکنی و هرازگاهی برمیگردی نگام میکنی ببینی بیدارم یانه ؟تا دیدی چشامو یه لحظه باز کردم با خوشحالی اومدی سمتم و از م رفتی بالا ولی خیلی گیج بودی همش میخوردی زمین .

گذاشتمت تو رختخوابت یه خورده دور خودت چرخیدی و دست میزدی  با صدای بلند و با تعجب از صداش .....

اینقد اینکارا رو تکرار کردی تا ساعت 6:30 خوابت برد.

ارمیا گاهی اوقات اینقد دوست دارم که دلم میخواد گازت بگیرم عشق کوچیکم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله المیرا
1 خرداد 92 13:26
خاله جوووون من که گاهی وقتا طاقت نمیارم و گازت میگیرم و تو هم که حسابی جیغ میکشی