ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

آستانه تولد ....

1392/6/20 10:54
نویسنده : الهام
275 بازدید
اشتراک گذاری

عشق من سال پیش مثه این روزا همه روز شماریه اومدن مسافر کوچولوی ما رو میکردن .

9 ماه با درد و سختی داشت تموم میشد و خوشحالیه تموم شدن این دوران پر درد و استرس و از همه مهمتر خوشحالی و وجد اومدن یه فرشته آسمونی به زندگیمون و تغییری که بعد اومدن شما تو زندگیه ما میتونست ایجاد بشه .

حتی فکر کردن به اینکه دارم مامان میشم و از 26 شهریور به بعد میشیم یه خونواده 3 نفره برام غیر قابل باور بود.

9 ماه گذشت با بیخوابی ولی اشتیاق داشتن تو بهم تحمل سختیای این 9 ماهو میداد مخصوصا از ماه 4 به بعد که وجودتو تو خودم احساس میکردم ....

پارسال مثه امروز بابا حمید رفت شهرستان واسه انجام کارای شبکه بانک و من رفتم خونه مامان جون و تا روزی که باید میرفتیم بیمارستان که بابا حمید ساعت 5 صبح اومد دنبالمون و طفلکی خودش ساعت 3 از شهرستان تازه رسیده بود.

 

 

پسرم :

یک بهار و یک تابستان و یک پاییز و یک زمستان را در آستانه گذراندنی ....

ازین به بعد همه چیز این جهان تکراریست ....

                                                                     ...جز مهربانی...

 

 

 

             

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ريحانه.م
20 شهریور 92 15:09
هوررررررررررررررا تولدت مبارك عسيسم