ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

ارمیا و خونه جدید....

1392/6/19 11:27
نویسنده : الهام
308 بازدید
اشتراک گذاری

یکی یه دونه من تقریبا 12 روزه رفتیم تو خونه جدید.

تو روزای اثاث کشی که تا دو یا سه شب بعد از چیدن خونه نیاوردیمت خونه جدید و همش خونه مامان جون بودی نهایتش میومدین یه سر میزدین و میرفتین . 5 شنبه و جمعه یعنی 7 و 8 شهریورکه اوج کارامون بود من اصلا نمیتونستم به تو برسم و تو همش خونه مامان جون بودی و با مامان جون . چون خاله جوناتم واسه کمک با من بودن .

5شنبه عصر وقتی وسایل تو خونه جدید خالی شد من از خستگی داشتم میمردم اومدم خونه مامان جون تا استراحت کنم وقتی اومدم اونجا دیدم شما نیستی با استرستعجب از مامان پرسیدم ارمیا کجاست ؟ مامان گفتن نگران نباش حسین و عادله اومدن بردنش بیرون . منم راحت گرفتم خوابیدم.خواب حدود ساعت 8 برگشتین خونه از ددر و عمو جون حسین واست یه حلقه هوش (اسباب بازی) کادو خریده بود چون پسر خوبی بودی....

تا از راه رسیدین شروع کرده بودین با هم به بازی و شرارت ....

روز یه شنبه تقریبا خونه چیده شده بود و واسه اولین بار شب رفتیم خونه خودمون تا بخوابیم وقتی وارد خونه شدیم تو خیلی احساس غریبی میکردی ناراحتو تا میذاشتیمت زمین شروع میکردی به گریه کردنگریه وقتی هم رفتیم بخوابیم همش به بابا اشاره میکردی تا ببرنت بیرون و همه جا رو بازرسی کنی تا میرفتی تو اطاق خودت میخندیدی و به سقف و در و دیوار نگاه میکردی وقتی هم میومدی تو تختخواب ما از تو آیینه به لوستر نگاه میکردی و بعد سرتو میبردی بالا و خود لوستر و میدیدی و میزدی زیر خنده و شروع میکردی به زبون خودت تعریف کردن از دور و برت و میخندیدی....

الهی فدای کنجکاویاتمژه بشم عشق نازنینم....بغل

بالاخره تا چند شب شبا نمیتونستی خوب بخوابی چون جات عوض شده بود و غریبی میکردی ولی الان دیگه عادت کردی به همه چی.

وقتی هم تو خونه هستیم همش یا لای مبلایی یا سوار بر موتورت در حال رقص و گوش دادن آهنگ و یا تاب سواری و شرارت و گاهی هم باید از تو سبد اسباب بازیات درت بیارم آقا خشگله ....

این چند تا عکسو ببین .....

 

چون سرت گیر میکنه وقتی میخوای بیای بیرون سرتو میاری پایین فسقلی فهمیده .....نیشخند

چون کنترلا رو از دستت قایم میکنیم جنابعالی از رو خود تی وی خاموش روشن میکنین....خنده

خودت راحت سوار و پیاده میشی از موتورت به محض اینم که میشینی رو موتور اول آهنگشو روشن میکنی ....قهقهه

تا آهنگش باز میشه شروع میکنی به تکون دادن خودت و دستات و میرقصی ....زبان

و دست میزنی و اگه من و بابا حمید باهات همراهی نکنیم دادمیزنی که چرا ساکتین ....تشویق

اینجام که رفتی تو سید اسبابات تا یکی از اسباباتو بیاری بیرون .... خنده

 

((تو فقط یه دونه ای گل نازم))

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

سعیده مامان محمدطاها
19 شهریور 92 11:52
افرین به این گل پسر. مثل اینکه همه وروجکها عاشق خاموش و روشن کردن تی وی هستند.
سعیده مامان محمدطاها
19 شهریور 92 11:54
سلام الهام جان. خوبی؟ اره سرم شلوغه و تا اخر شهریور مهمون دارم.
maman amir
19 شهریور 92 17:09
eshgeman chegad nazi shoma.chekhoone nazi darin shoma.mishe mano amir hosin biaym khonaton o shoma khosh gel pesar bahash bazi kooni. rasti eshge khale tavalooooood 1salegit mooooobarak. bebakhshid diromadam vebet .chooon khalejoon marize. vasam doooooa kon eshgam.
مامان ساتیار
20 شهریور 92 3:04
خونه ی جدید مبارک..
خسته ی اسباب کشی نباشین..
ارمیاجونم منم موتور سواری دوست دارم.. منم سوار کن!


مرسی خاله جونم. ما واسه موتور سواری در خدمتیم .
مامان محمد جان
20 شهریور 92 7:50
سلام بانو محمد جان اینقدر شیطون نیست فکر کنم ارمیا جان به پسر عمه محمد جان رفته اون هم مثل ارمیا خیلی ماهه و پر از شیطونی
ترمه
24 شهریور 92 12:17
پسل بامزه ای داری
خدا حفظش کنه


مرسی خاله جونی....