ارمیا و خونه جدید....
یکی یه دونه من تقریبا 12 روزه رفتیم تو خونه جدید.
تو روزای اثاث کشی که تا دو یا سه شب بعد از چیدن خونه نیاوردیمت خونه جدید و همش خونه مامان جون بودی نهایتش میومدین یه سر میزدین و میرفتین . 5 شنبه و جمعه یعنی 7 و 8 شهریورکه اوج کارامون بود من اصلا نمیتونستم به تو برسم و تو همش خونه مامان جون بودی و با مامان جون . چون خاله جوناتم واسه کمک با من بودن .
5شنبه عصر وقتی وسایل تو خونه جدید خالی شد من از خستگی داشتم میمردم اومدم خونه مامان جون تا استراحت کنم وقتی اومدم اونجا دیدم شما نیستی با استرس از مامان پرسیدم ارمیا کجاست ؟ مامان گفتن نگران نباش حسین و عادله اومدن بردنش بیرون . منم راحت گرفتم خوابیدم. حدود ساعت 8 برگشتین خونه از ددر و عمو جون حسین واست یه حلقه هوش (اسباب بازی) کادو خریده بود چون پسر خوبی بودی....
تا از راه رسیدین شروع کرده بودین با هم به بازی و شرارت ....
روز یه شنبه تقریبا خونه چیده شده بود و واسه اولین بار شب رفتیم خونه خودمون تا بخوابیم وقتی وارد خونه شدیم تو خیلی احساس غریبی میکردی و تا میذاشتیمت زمین شروع میکردی به گریه کردن وقتی هم رفتیم بخوابیم همش به بابا اشاره میکردی تا ببرنت بیرون و همه جا رو بازرسی کنی تا میرفتی تو اطاق خودت میخندیدی و به سقف و در و دیوار نگاه میکردی وقتی هم میومدی تو تختخواب ما از تو آیینه به لوستر نگاه میکردی و بعد سرتو میبردی بالا و خود لوستر و میدیدی و میزدی زیر خنده و شروع میکردی به زبون خودت تعریف کردن از دور و برت و میخندیدی....
الهی فدای کنجکاویات بشم عشق نازنینم....
بالاخره تا چند شب شبا نمیتونستی خوب بخوابی چون جات عوض شده بود و غریبی میکردی ولی الان دیگه عادت کردی به همه چی.
وقتی هم تو خونه هستیم همش یا لای مبلایی یا سوار بر موتورت در حال رقص و گوش دادن آهنگ و یا تاب سواری و شرارت و گاهی هم باید از تو سبد اسباب بازیات درت بیارم آقا خشگله ....
این چند تا عکسو ببین .....
چون سرت گیر میکنه وقتی میخوای بیای بیرون سرتو میاری پایین فسقلی فهمیده .....
چون کنترلا رو از دستت قایم میکنیم جنابعالی از رو خود تی وی خاموش روشن میکنین....
خودت راحت سوار و پیاده میشی از موتورت به محض اینم که میشینی رو موتور اول آهنگشو روشن میکنی ....
تا آهنگش باز میشه شروع میکنی به تکون دادن خودت و دستات و میرقصی ....
و دست میزنی و اگه من و بابا حمید باهات همراهی نکنیم دادمیزنی که چرا ساکتین ....
اینجام که رفتی تو سید اسبابات تا یکی از اسباباتو بیاری بیرون ....
((تو فقط یه دونه ای گل نازم))