ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

روز دختر....

1392/6/18 12:12
نویسنده : الهام
265 بازدید
اشتراک گذاری

پسر ناز من روز شنبه تولد حضرت معصومه بود که بنام روز دختر نامگذاری شده بود. عصر شنبه قرار بود واسه نصب پرده هامون بیان واسه همین من و بابا حمید خونه بودیم ولی متاسفانه نیومدن و ساعت حدود 8 به بابا گفتم بریم خونه مامان اینا امشب عیده .

آخه شبای عید همه میان خونه پدر جون.....

ساعت حدود 8:30 رفتیم رضا شهر خونه مادر جون اینا . خوشبختانه چون عید بود قرار بود عمه جون و عمو جون اینام بیان اونجا.

از راه که رسیدیم طبق معمول با استقبال گرم عسل جون مواجه شدی و بعد عمه جون فاطمه و نعیمه جون.

حسابی چلوندنت بغلو بوسیدنت و باهات بازی کردن و تو اولش تو موضعاز خود راضی بودی ولی کم کم یخت باز شد و شروع کردی به بازیچشمک با عسل جون و دگی بازیخنده از زیر میز با پدر جون.

کم کم همه اومدن و شیرینی و میوه و شام خوردیم و بعد شامم عمعه جون راضی و مرضی که همون روز صب از سفر شمال برگشته بودن یه سینی خشگل واسمون سوغاتی آورده بودن بهمون دادن و شیرینی سوغاتیه شمالو گردوندن تا همه بردارن بعدشم چای و قلیون که البته فقط پدر جون و مادر جون کشیدن ....

واییییییییییییییی مژه

شب خوبی بود واست چون یه عالمه بازی کردی و بغل بغل شدی ساعت حدود 2 داشتیم برمیگشتیم خونه تا نشستیم تو ماشین سرتو گذاشتی رو شونم یه داد بلند زدی و خوابیدی ....خواب

 

((زیباترین فرشته عالم یه عالمه دوست داریم))

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان یاسین
18 شهریور 92 14:37
همیشه بهتون خوش بگذره اگه امکانش هست یه عکس از خودتون هم بزارین تا مامان پر احساس ارمیا رو ببینیم


مرسی عزیزم. چشم در اولین فرصت
سارینا کوشولو
18 شهریور 92 17:15
سلام الان فهمیدم که با هم همشهری هستیم البته خودم فعلا ساکن تهران هستم ولی دلم برای شهر خوبم حسابی تنگ شده و صد البته برای خونوادم لینک شدین به ما هم سربزنین www.myfirstnini.niniweblog.com