ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

مهمونی تولد ....

1392/6/27 12:24
نویسنده : الهام
224 بازدید
اشتراک گذاری

وای عزیز دل من امسال واسه اولین بار یه کوچولو داشتیم تو خونمون که واسش تولد بگیریم با حال و هوای بچگی و یه عالمه وجد و سرور .

شیرین عسل مامان روز یه شنبه مامان جون و مادر جون هر دو ز زدن که دوشنبه شب واسه تولد یکی یه دونه ما میان خونمون.

من و بابا حمیدم تصمیم گرفتیم که همه رو واسه شام دعوت کنیم واسه همین به عمه جونات و خاله جونات و عمو جونت هم ز زدیم واسه دعوت گرفتن شام .

بعد حدود ساعت 9 با شما و بابا حمید رفتیمواسه سفارش کیک و غذا و خرید وسایل سالادای سرد و دسر و سوپ و .....

ساعت حدود 10:30 برگشتیم خونه .

دیروز حدود یکی دوساعت اومدم دفتر کارامو ردیف کردم و برگشتم خونه و خاله جونات و مامان جون هم با عمو میثم اومدن واسه کمک.

شروع کردیم به درست کردن سالادا و سوپ و تمیز کاری و ....

عمو میثمم رفت دفتر بابا حمید که نمیدونستیم واسه چی؟؟؟؟

وقتی ظهر اومدن یه سینمای خونواده خریده بودن که خیلی بروز و باحاله با چه صدایی!!!!!

نهار خوردیم و عصر عمو میثم و خاله جون الناز و المیرا تزییناتو انجام دادن و بابا جون حمید رفتن واسه خرید کادو واسه پسر گلمون و خاله ها رفتن خونه حاضر شن و عمو میثمم رفتن واسه گرفتن میز مبلمون.

بالاخره ساعت حدود 8:30 خاله جون عادله شما رو خوابوند تا بعدش سرحال باشی .

همون موقع بابا حمید با کادوها اومدن و کیکتم گرفته بودن .

بعد اون کم کم مهمونا با کادوهای قشنگشون اومدن و پذیرایی و شام و تولد بازی و کیک و کادو و ....

دیروز تولد عمو جون حسین و عمو جون محمد هم بود و به روایتی تولد خود من به ماه قمری که شب تولد امام رضا(ع) بوده و فقط مامان و بابام یادشون بود که ظهر سر سفره نهار یادآوری کردن.

شب خوبی بود بایه عالمه خاطره که عکساشو میزارم به زودی . یه عالمه با دختر عمه جونات رقصیدی و به همه حال دادی و بعد گرفتن کادوهات تک تک اسباب بازیاتو تست کردی.

بعد رفتن مهمونا حدود ساعت 1:30 شما هنوز بیدار بودی . مام با خاله جونات تمیز کاری کردیم و ظرفا رو جمع کردیم.

آخر وقت بابا حمید یه کادوی خشگلم (یه جفت گوشواره)واسه تولد من خریده بود که بهم داد و گفت نخواستم جلو جمع کادو بدم چون بقیه ناراحت نشن که چرا نگفتی تولد الهام هم بوده واسه کادو.

در هر صورت شب خوب و به یاد ماندنی بود و خیلی خوش گذشت . امیدوارم به مهمونامونم خوش گذشته باشه . از همشون ممنونم که این شب به یادموندنی تو زندگیه ما رو فراموش نکرده بودن و اولین سال تولدتو به یاد موندنی تر کردن....

 

((عزیز تر از جونم تولدت مبارک ))

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله الهام
27 شهریور 92 18:34
وااااي چقدر تولد
ارميا جوني تولدت مبارك
الهام جونم تولد خودت هم مبارك واقعا خسته نباشي
دست خاله جوني هام درد نكنه كه كمكتون كردند


دست شما خاله ها همیشه درد نکنه که مادر دومین . ایشالله همیشه همتون سالم و زنده باشین .