ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

عقد غزاله جون....

1392/5/24 10:31
نویسنده : الهام
342 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزترینم این چند روزه خیلی سرمون شلوغه مژه. 3 شنبه عصر من و شما خونه بودیم و مامان جون اینا دعوت داشتن خونه خاله جون طاهره. عصر خاله جون المیرا ز زد حال شما رو بپرسه و یه خبر خوشحال کننده بهم داد و گفت مامان رفتن خونه دایی جون هاشم چون امشب واسه غزاله جون میان صورت نویسی ...تشویق

خیلی خوشحال شدم لبخندو واسش آرزوی خوشبختی کردم و بلافاصله بهش اس تبریک دادم و اونم در جوابم نوشت ممنونم و ارمیا خشگله رو ببوس...

دیروز 4 شنبه بود و صبح مامان جون واسه عقد مهران عزیز و مهشید جون رفتن حرم و عصر هم واسه عقد غزاله جون دوباره رفتن حرم.    

دیروز صبح چون کسی نبود شمارو نگه داره من سرکار نیومدم.قرار بود عصر بزارمت خونه مامان جون و بیام سر کار ولی با مراسم عقد غیر منتظره تعجب غراله جون برنامه  بهم خورد و شما با مامان جون و خاله جونات رفتی حرم واسه مراسم عقد و من اومدم سر کار .

شب که از دفتر میومدم سر راه اومدم خونه دایی هاشم . همه اونجابودن و خاله جون النازم از تهران عصر با هواپیما اومده بود  و از دیدنش خیلی خوشحال شدم.

تا رسیدم همه از سر حالی و خوشحالی تو تعریف کردن و گفتن حتما واست اسپند دود کنم . خیلی هیجان زده بودی انگار میدونستی باید خوشحالی کنی . مدام دست میزدی تشویقو بلند میخندیدی عشق من.خندهقهقهه

امشبم حنا بندون مهران جونه که عصر قراره همه بریم باغ دایی جون مسعود.  فردام عروسی تو هتل پردیسان.

خدا رو شکر لباساتو خریدم و همه چیت آماده است فقط یه چیز کوچولو مونده بود که خاله جون عادله زحمت خریدشو واست کشیدن .

وای ارمیا چه عروسکی بشی توی لباسات تو این چند روز....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله پریس
24 مرداد 92 12:53
2945
مامان یاسین
24 مرداد 92 22:10
مبارک باشه ایشالا همیشه عروسی عقد باشه عروسی ارمیا رو ببینی
سیمهدی
25 مرداد 92 2:30
سلام مامان ارمیا عزیز .من رو تو پست جدیدم کمک میکنی؟؟؟؟؟؟؟
مامان ساتیار
28 مرداد 92 17:52
تا باشه به جشن و عروسی..
مبارک باشه..
ببخشید که دیر تبریک یگم.. البته این مطالب رو قبلا خوندم ولی تا میومدم تبریک بگم یه کاری پیش میومد و باز ارسال نظر عقب میفتاد..
ایشالله دومادی ارمیا جون


مرسی عزیزم....