عقد غزاله جون....
عزیزترینم این چند روزه خیلی سرمون شلوغه . 3 شنبه عصر من و شما خونه بودیم و مامان جون اینا دعوت داشتن خونه خاله جون طاهره. عصر خاله جون المیرا ز زد حال شما رو بپرسه و یه خبر خوشحال کننده بهم داد و گفت مامان رفتن خونه دایی جون هاشم چون امشب واسه غزاله جون میان صورت نویسی ...
خیلی خوشحال شدم و واسش آرزوی خوشبختی کردم و بلافاصله بهش اس تبریک دادم و اونم در جوابم نوشت ممنونم و ارمیا خشگله رو ببوس...
دیروز 4 شنبه بود و صبح مامان جون واسه عقد مهران عزیز و مهشید جون رفتن حرم و عصر هم واسه عقد غزاله جون دوباره رفتن حرم.
دیروز صبح چون کسی نبود شمارو نگه داره من سرکار نیومدم.قرار بود عصر بزارمت خونه مامان جون و بیام سر کار ولی با مراسم عقد غیر منتظره غراله جون برنامه بهم خورد و شما با مامان جون و خاله جونات رفتی حرم واسه مراسم عقد و من اومدم سر کار .
شب که از دفتر میومدم سر راه اومدم خونه دایی هاشم . همه اونجابودن و خاله جون النازم از تهران عصر با هواپیما اومده بود و از دیدنش خیلی خوشحال شدم.
تا رسیدم همه از سر حالی و خوشحالی تو تعریف کردن و گفتن حتما واست اسپند دود کنم . خیلی هیجان زده بودی انگار میدونستی باید خوشحالی کنی . مدام دست میزدی و بلند میخندیدی عشق من.
امشبم حنا بندون مهران جونه که عصر قراره همه بریم باغ دایی جون مسعود. فردام عروسی تو هتل پردیسان.
خدا رو شکر لباساتو خریدم و همه چیت آماده است فقط یه چیز کوچولو مونده بود که خاله جون عادله زحمت خریدشو واست کشیدن .
وای ارمیا چه عروسکی بشی توی لباسات تو این چند روز....