ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

ارمیا عشق بابا حمید....

1392/5/17 12:11
نویسنده : الهام
244 بازدید
اشتراک گذاری

دوست داشتنی ترین کوچولوی دنیا سه شنبه افطار خونه مادر جون دعوت داشتیم . ساعت 7 هم من وقت دندونپزشکی داشتم با بابا حمید رفتیم دندونپزشکی و من رفتم داخل مطب و تو و بابا پایین موندین تا من بیام . وقتی اومدم دیدم بابا تو اون فاصله رفته واسته تو 2 تا لباس قشنگ خریده و حسابی با هم کیف کرده بودین .مژهقلب

بعدش رفتیم خونه مادر جون و اونجا یه عالمه مهمون داشتن و تو با بچه ها بازی کردی و یه چند دقیقه هم بابابا جون رفتی بیرون و وقتی اومدین باباجون منو صدا زدن و رفتیم واسه تو از مغازه روبری خونه پدر جون اینا یه تاب خشکل و یه دونه توپ خریدیم.تو از دیدنشون خیلی ذوق کردی .ایشالله تو خونه جدید راش میندازیم ....

 

دیشبم بعد افطار همه منتظر خبرعید فطر بودیم و ساعت 9 با بابا رفتیم واسه خرید لوستر برای خونه جدید. خاله جون المیرام با خواست بابا حمید با ما اومدن و چون تو زمان افطار گرسنه نبودی مامان جون واست سیب زمینی سرخ کردن تا با خودمون ببریم تا وقتی گرسنه شدی بخوری. تا ساعت 12:30 بیرونبودیم و تو سیبب زمینیاتو خوردی و دوباره گرسنت شد عشق من . تو راه برگشت شیر موز خوردیم و تو هم یه عالمه باهامون خوردی طوریکه بابا گفتن بسه دیگه دل درد میشه ها.زبان

امون نمیدادی هم از لیوان من و هم خاله جون المیرا پشت سر هم میخوردی و قیافت خیلی خنده بود پشت لبت حسابی سفید شده بود.خندهخنده بعد که تموم شد خوردنت حسابی جون گرفتی و شروع کردی تازه به بازی.بغل

ساعت 12:45 خاله جونو گذاشتیم خونه و مام رفتیم خونمون. تو راه خوابیدیخواب و رسیدیم خونه حتی گذاشتمت تو رختخوابت بیدارم نشدی و تا صبح فقط یه بار واسه شیر خوردن بیدار شدی عزیز دل من.ساکت

 

ارمیا بابا حمید خیلی دوست داره و بزرگترین آرزوش تامین بودن شماست . قدر بدون عزیز دلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ساتیار
20 مرداد 92 6:57
نوش جونت ارمیاجونم..
مامان ساتیار
20 مرداد 92 6:58
قالب جدید خیلی قشنگه.. مبارک باشه..
سعیده مامان محمدطاها
20 مرداد 92 12:58
قالب جـــــــــــدیـــــــــــد مبارک.


ممنونم خاله جون....