ارمیا و آقا گاوه ....
پسر گل و ناز مامان ....
تو پستای قبلی واست نوشتم که از روزی که تو اطاقت بخاری داره و گرمه هیچ ممانعتی واسه رفتنت تو اطاق نیست و شما خودتم همش دلت میخواد اونجا باشی و همونجا بازی کنی . !!!!
دیروز عصرم گیرت روی بازی رو تخت و پشت پنجره و سلام کردن به مردمی بود که از بالا میدیدی و دگی بازی با عکس خودت تو شیشه بود !!!!
اینم عکساش به روایت دوربین موبایل ...
ارمیا : مامان میخوام یه کاری کنم
اجازه میدین !!!
ارمیا : آقا گاوه دستتو بده بیا باهم بریم پشت پنجره ... بیرونو ببینیم
مامان : ارمیا میخوای چیکار کنی ؟؟؟؟
ارمیا : میخوام برم پشت پنجره
مامان : آقا گاوه رو نبر باهم نمیتونین
ارمیا: آقا گاوه مامانم اجازه نمیدن تو بیای .. همینجا بمون من تنها میرم
آخه واسه تو خطرناکه بیای پشت پنجره
ارمیا: وایییییییییییییییییی !!!!! آقا گاوه جات خالیه
ارمیا : مامان میتونم پنجره رو باز کنم ؟؟؟؟
مامان : نه خطرناکه
ارمیا : باشه همینجوری پایینو میبینم ....
ارمیا در حال سلام کردن به مردم تو خیابون (للام للام )
مامان : بسه دیگه ارمیا بیا پایین
ارمیا : باشه بابا میام میخوابم الان
(بالشتو گذاشتی زیر سرت و پتوتم خودت کشیدی روت و شروع کردی به خر و پف الکی)
البته اینکار واسه سر کار گذاشتن من بود و چند دقیقه بیشتر طول نکشید که پاشدی و با آقا گاوه یه عالمه آتیش سوزوندین