ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

نازنینم دوست دارم

خستگی ....

1392/11/23 12:33
نویسنده : الهام
201 بازدید
اشتراک گذاری

پسر یکی یه دونه من ....

دیروز که 22 بهمن بود و روز سه شنبه من تعطیل بودم و چون شب قبلش شما دیر خوابیده بودی مثه هر شب !!!! صبح ساعت 10:30 بیدار شدی و وقتی بیدار شدی من کارامو کرده بودم و ضمنا بابا حمیدم نبودن رفته بودن سر کارشون.

وقتی بیدار شدی به هزار ترفند یه خورده شیر بهت دادم و بعدش جی جی خوردی و سر حال شدی و رفتیم بازی ولی زیاد حوصله بازی نداشتی واسه همین یه کار جدید کردم تا به وجد بیای ....

رخت آویزو که خیلی دوست داری آوردم وسط خونه گذاشتم تا بازی کنیم مثه خونه بازی . چون قبلا بابا حمید این بازی رو بات کرده بودن شما سریع پریدی سمت چادر من که س جالباسی بود و کشیدیش و آوردی تا بندازم رو رخت آویز تا شکل خونه بشه بعد شروع کردی به آوردن بعضی از اسبابات و چیدن زیر چادر و دگی بازی و .....

 

من چند لحظه رفتم تو آشپزخونه واسه آماده کردن غذای شما حدود ساعت 12:45 بود. یه کم کارم طول کشید و یهو یه صدای نازک و گربه وارانه شنیدم . هی صدات زدم و گفتم ارمیا کجایی؟؟؟؟

بازم همون صدای لوس و نازکو درآوردی !!!!!

اومدم دنبالت و دیدم وای؟؟؟؟؟

درب اطاقه بابا حمید باز بوده و شما رفتی داخل اطاقش و رفتی رو صندلیش نشستی و چون دستت به میز و نوت بوک نمیرسیده منو صدا میزدی با لوس بازی تا بیام دلم بسوزه واست و ببرمت جلو تا شرارت کنی . منم اومدم و سریع برت داشتم و از اطاق آوردمت بیرون و آروم داشتم بهت میگفتم وای اگه بابا بفهمه رفتی تو اطاقش!!!!

شمام همونطور مثه من آروم حرف میزدی و مثلا با من همفکر بودی و سرتو تکون میدادی و نچ نچ میکردی و بعد یهو زدی زیر خنده ....

عصر 1 ساعتی خوابیدی و شب ریحانه جون اینا اومدن خونمون و تو یه عالمه با ریحان و علیرضا جون بازی کردی و وقتی اونا رفتن با اینکه خیلی خسته بودی ولی بازم تا حدود 1:30 صبح پای تی وی در حال نگاه کردن و گوش کردن لالایی شبکه پویا که ضبط کردیم بودی و طبق معمول هرشب تو بغل بابا حمید طفلکی .

بالاخره خوابیدی و صبح خیلی به سختی بیدار شدی تا آمادت کنم بریم خونه مامان جون تا من برم سرکار. حتی تو راهم خواب بودی و اونجام که دادمت به مامان جون بازم بیدار نشدی ....

 

 

راستی ارمیا تا بیکار میشی و گوشی کسیو میبینی میگی نای نای و هیچ آهنگی رو جز ای جونمه سامی بیگی دوست نداری و منظورت از نای نای فقط همینه ... تا این آهنگو واست میذاریم کنترل یا گوشیو برمیداری میگیری دستت و میگی جونم و با شروع آهنگ یه سره میرقصی و هر وقت اون میگه ای جونم تو هم میگی جونم ....

 

 

ارمیا در حال گذاشتنه آهنگ ای جونم ... چشم 

آهنگ شروع شد و جونم گفتنه ارمیا ....بغل

ارمیا به وجد اومده و میخواد پاشه برقصه .... مژه

ارمیای آماده رقص و بقیش دیگه فیلمبرداریه ....نیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان فاطمه
23 بهمن 92 14:12
سلام عزیزم . کلی از این کارت ایده گرفتم منم برا دخترم خونه درست می کنم . مرسی گل پسرتو ببوس
الهام
پاسخ
سلــــــــــام عزیزم. خوشحالم که کار مبتکر بودم