ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

خوردن عدسی ....

1392/11/8 11:37
نویسنده : الهام
208 بازدید
اشتراک گذاری

گل نازم ....

چند شب پیش واسه شام عدسی گذاشتم و عصر مامان جون و خاله جون المیرا اومدن خونمون تا من و شما تنها نباشیم و حواسشون به شما باشه تا من به کارام برسم .

ساعت حدود 6 اومدن و تا 8 تو با خاله المیرا یه عالمه بازی کردی و حسیبی گرسنت شده بود . چون هنوز عدسی آماده نبد واست کوکو سیب زمینی که تازه پخته بودم واسه نهار فردا ظهرمون آوردم تا بخوری و شمام ماشالله یه برش کاملشو خالی خوردی و باز دوباره شروع کردی به بازی .

مامان جون اینا ساعت 8:30 رفتن و ساعت حدود 10 بابا حمید اومدن و ما میخواستیم شام بخوریم فک نمیکردم شما گرسنت باشه ولی با ما نشستی پای سفره و من یه خورده عدسی تو کاسه ریختم و با قاشقت بهت دادم تا بازی کنی و سرت گرم شه ولی به ثانیه نکشیده بود تموم شد و کاستو برداشتی و دادی دست من و گفتی ب′ ب′ . من دوباره کاستو پر کردم و تا 4 بار اینکارو تکرار کردی و کامل ته ظرفتو تمیز میکردی . اینطوری فهمیدم که چقد به عدسی علاقه مندی فسقلی .

 

حالا اینم چند تا عکس از قیافه جنابعالی ضمن خوردن غذای مورد علاقه .....

 

الهی فدای اون صورت کثیفت بشم من فسقلی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ساتیار
8 بهمن 92 23:07
نوش جونت خاله جون.. گوشت بشه بچسبه به تنت ایشاالله..
الهام
پاسخ
انشالله