ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

مهمون نوازی ارمیا ....

1392/9/24 11:52
نویسنده : الهام
425 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان جمعه عصر یه مهمونیه عصرونه داشتیم خونه خودمون .

دختر عمه های مامان جون با بچه هاشون و نوه هاشون اومدن خونه ما واسه خونه نویی ....

من صبح جمعه شما رو بردم خونه مامان جون و با خاله جون المیرا واسه تمیز کاری اومدیم خونه خودمون . من شروع کردم به جارو و گردگیری و خاله جون المیرا واسه اطاق شما استیکر خریده بودن و رفتن واسه مرتب کردن اطاق گل پسر و چسبوندن استیکرا .

ظهر رفتیم خونه مامان جون نهار خوردیمو اومدیم خونه ما و تو تا ازراه رسیدی و رفتی تو اطاقت خیلی خوشحال شدی و همه دیوارای اطاقتو نگاه کردی و به همه نشون دادی و خیلی خوشحال شده بودی ....

عصر که مهمونا اومدن بچه ها همش دوست داشتن تو اطاق تو بازی کنن و تو هم ازشون استقبال کردی و همه با هم رفتین تو اطاق واسه بازی و همه اسباب بازیاتو به همه میدادی و حتی اگه یکی از بچه ها یاد نداشت از وسایلت استفاده کنه خودت راش مینداختی مثلا میرفتی دگمه موتورتو روشن میکردی و آهنگشو run میکردی و همه با هم شروع کردین به رقص و پایکوبی و سر صدا ...

تا مامانا عصبانی شدن از بهم ریزی و شلوغی واسه همین درب اطاقتو بستن و همه بچه ها رو آوردن بیرون. همه بچه ها دپرس شدن و بعد چند دقیقه نشستن کنار ماماناشون دوباره رفتن سمت اطاق و نتونستن دربو باز کنن واسه همین شما از بغل مامان جون پاشدی رفتی سمت اطاق و مثلا کلیدو چرخوندی ولی بازم نشد بعد به من نگاه کردی و خواستی تا درو باز کنم منم درو باز کردم و همه دوباره رفتید داخل اطاق و تو خیلی خوشحال بودی و شروع کردین به شرارت ....

بعد که مهمونا رفتن خاله جون سعیده گفتن الی چقد ارمیا مهمون نوازه و چقد اجتماعی و خوش اخلاقه منم خندیدم و گفتم آره خدا رو شکر این اخلاقش به باباش رفته نیشخند

اینم چند تا عکس از همتون در حال بازی ....

اینم عکسای رضایت شما عروسک من از بودن بچه ها و بازی با اونا ....

بعد رفتن همه مهمونا بابا جون اومدن و شما دستشونو گرفتی و بردی تو اطاقت و اطاقتو نشون دادی و خاله جون عادله و خاله جون المیرا خونه رو تمیز کردن و المیرا جون اطاق شما رو کاملا مرتب کردن مثه روز اول و بعدش رفتن شمام که خیلی خسته بودی من انتظار داشتم بخوابی ولی خاله جون سمیرا واست سه تا اسباب بازیه هوشی آورده بودن و شما شروع کردی به باز کردن و بازی با اونا و ساعت 10 دیگه از بیخوابی بیهوش شدی گل ناز من ....

این عکس اسباب بازیای فکری خاله جون سمیرا...

اینا عروسکای انگشتی بودن ...

این بازیه که دستته چند تا چند ضلعی داره که باید با توجه به شکلش باید از سرش بندازی داخل تا دیشب درشو باز میکردی و مینداختی ولی دیشب خیلی پیشرفت کردی عزیزم هر چند ضلعی رو البته یه کم با کمک من از جای خودش میندازی داخل قفس....

 

(( الهی فدای پسر عزیزم بشم که اینقد مهربون و با هوشه ))

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان فاطمه
24 آذر 92 12:42
افرین به گل پسر مهمون نواز . بازی های فکری هم مبارکت باشه عزیزم
مامان بردیا (a)
25 آذر 92 12:59
افرین ارمیا جونه مهمون نواز پس واجب شد بیایم مهمونی خونتونعزیز دلمییییییییییییی
الهام
پاسخ
شما افتخار بدید ما در خدمتیم عالمه جون ....
سعیده مامان محمدطاها
26 آذر 92 11:23
آفرین به این گل پسر باهوش. اتفاقا استوانه هوش بازیه جالبیه برای این سن گل پسرامون.
الهام
پاسخ
ممنون خاله جون .