پاقدم ارمیا....
عزیزترین من و بابا این پستو واسه این میذارم که وقتی بزرگ شدی بدونی با اومدنت تو زندگیه ما چقد تغییر بوجود آوردی ....
ارمیای ناز من هنو به دنیا نیومده بودی اینقد خوش یمن و خوش روزی بودی که مامان جون اینا تونستن خونه بخرن . این اولین چیزی بود که همه گفتن به میمنت وجود این فرشته نازه ....
عشق کوچولو ...من و بابا 14 مرداد سال 89 ازدواج کردیم و تا قبل دنیا اومدن تو مستاجر بودیم و هر کدوممون یه ماشین داشتیم (من پراید و باباحمید بخاطر شرایط شغلیش که مجبور بود واسه اجرای پروژه های شبکه بانک بره شهرستان وانت داشت ).
ولی وقتی شما تو دل من پدیدار شدی و قبل از بدنیا اومدنت بابا جون ماشین منو عوض کردن و واسم GLX خریدن . بعد بدنیا اومدنت تازه وارد 3 ماهگی شده بودی که متاسفانه آقا دزده ماشین منو دزدید و بعد یه هفته که پیدا شد جز یه اتاق دیگه هیچی نداشت .... یه ماه بعدش بابا حمید طفلکی دوباره واسه من 206 خریدن و و شما که 5 ماهت تمو شد یعنی اوایل اسفند تونستیم یه آپارتمان 130 متری بخریم ولی یه خورده قدیمی بود. بابا گفتن تا برج 2 که خونه رو تحویل میگیریم ایشالله بازسازیش میکنیم ولی شرایط طوری نبود که به این موضوع فک کنیم. پولای بابا بلوکه شد و خیلی گیر بودیم ولی درعین حال بابا بخاطر من و شما بازسازی خونه رو شروع کرد و انشالله تا آخر این ماه تموم میشه و میریم خونه خودمون و خدا رو شکر پولای بابا حمید آزاد شد و مشکلمون حل شد.
از 1 ماه پیشم بابا حمید واسه اینکه بیشتر با ما باشه واسه پروژه هاش یه تیم اجرایی گرفت و دیگه خودش واسه اجرا نمیره و فقط یه بار واسه سرکشی و تحویل نهایی میره شهرستان.
راستی یه چیز دیگه اینکه روز جمعه بابا حمید با کمک مالیه بابا جون واسه رفت و آمد به شهرستان یه سمند خرید و همگی خوشحال شدیم و مامان جون و باباجون و خاله جونات همه این اتفاقا رو از پاقدم تو دونستن....
((شاهزاده کوچولو ی خوش قدم ما دیووونه وار عاشقتم ))