سرزمین عجایب ....

.... پسر شیرین زبونم ....

از آخرین باری که بردمت واسه اولین بار شهر بازی حدود 2 ماه و نیم میگذره و ازون بار که رفتیم کلوپ پاندا تصمیم گرفتم هر از گاهی ببرمت شهر بازی واسه اینکه خیلی بهت خوش میگذره و یه عالمه هیجان داری ....

سه شنبه با خاله الی هماهنگ کردم و خواهش کردم واسه 5 شنبه جایی قرار نزاره تا شمارو ببریم سرزمین عجایب .

5 شنبه ظهر خوابیدی و ساعت 5 بیدار شدی ... بهت گفتم ارمیا مامانی میخوایم بریم شهر بازی ؟ گفتی بریم پارخ(پارک) .... گفتم بیا آماده شو بریم و شما بدون هیچ معطلی لباساتو آوردی و پوشیدی و راه افتادیم بریم دنبال خاله الی ...

تا نزدیک خونه مامان جون اینا شدیم گفتی نییم خونه مامان جون ...بییم پارخ ....

گفتم مامانی تنها که نمیشه بریم خاله الیو برداریم و بریم .... جلو درب منتظ بودیم که مامان جون به یه ظرف چاشت اومدن و گفتن منم میام چون میخوام ببینم چقد خوشحال میشه و بهش خوش میگذره ....

تا نشستن تو ماشین گفتن ارمیا کجا میخوای بری مامان ؟؟؟ تو هم با خوشحالی و هیجان گفتی پارخ ....

تا خاله الی اومدی با دلبری زیادی گفتی سلام خاله میخوام برم پارخ ....

بالاخره راه افتادیم و نزدیک الماس شرق که رسیدیم خاله  الی بهت گفتن اری از مامان تشکر میکنی داره میبرت پارک .... شمام سریع تعظیم کردی و گفتی ماما هیهام تشکر....

از ماشین پیاده شدیم و همچنان ذوق تو چهرت بود و الکی میخندیدی .... بقول خاله الی به حرف دلتو خوش کرده بودی با اینکه تا حالا سرزمین عجایب نرفته بودی و نمیدونستی واقعا اونجا شهر بازیه ....

وارد شهر بازی که شدیم ازون همه هیاهو و سر وصدا تعجب کرده بودی چون کلوپ پاندا خیلی آروم و کوچیک بود نسبت به اینجا .... اولش یه خورده هنگ کردی ولی کم کم خاله الی رات انداخت و دستتو گرفت گفت ارمیا بیا بدییم سمت بازیهایی که واسه سن شماست و تو راه مدام بهت میگفت ارمیا جیغ بزن خاله ... خوشحال باش ....

یه عالمه عکس ازت گرفتیم و بعد حدود 2 ساعت اومدیم بیرون و با اینکه قبل رفتم مامان جون واست ساندویچ کتلت داده بودن  و کامل خورده بودی ما پیراشکی خریدیم و شما از ما بیشتر خوردی و با خرید یه بادکنک تفریح عصر 5 شنبت به پایان رسید عزیزکم ....

واسه دیدن عکسا به ادامه مطلب برید

عاشق قیافه جذابتم نازنینم انشالله همیشه شاد باشی