ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

نازنینم دوست دارم

عقد فرزانه جون ....

1393/8/3 9:28
نویسنده : الهام
273 بازدید
اشتراک گذاری

.... عزیزکم ....

روز جمعه 93/08/02  صبح فرزانه جونو تو حرم عقد کردن و مراسم عقد محضرشون بعداز ظهر تو محضر انجام شد و بعد هم رستوران  و ....

ساعت 7 من و شما و بابا جون حمید که تازه از پروژه سرخس رسیده بود آماده شدیم و رفتیم گل فروشی و گلیو که شب قبلش من سفارش داده بودمو گرفتیم و رفتیم سمت محضر . محضر قشنگی بود و همه واسه اینکه شاهد عقد فرزانه جون و علی آقا باشن اومده بودن و مراسم خیلی قشنگ برگزار شد انشالله که خوشبخت بشن . شمام حسابی آتیش سوزوندی و کلی خوش تیپ شده بودی ...

بعد رفتیم رستوران که فضای بیرونی رستوران خیلی قشنگ بود و یه محوطه باز داشت که یه استخر بزرگ و پر نور وسطش بود و شما بچه ها اونجا حسابی دویدین و بازی کردین ....

وقتی داشتیم میومدیم خونه تو ماشین گفتی نییم خونمون .. منم پرسیدم کجا بریم پسرم شما گفتی خونه عمه جون ... بازی کنیم... ازت پرسیدم تا حالا چیکار میکردی جنابعالی جواب دادی دودو کردم ....

منظورت این بود که فقط دویدیم بازی نکردیم که !!!!!خنده

بالاخره راضیت کردیم که بریم خونه و وقتی رسیدیم خونه یه عالمه چیزی خوردی و بعد بابا حمید داشتن میرفتن بخوابن که یهو شما گفتی مامایی داره میخوابه ... نخوابه غمگین بابا بوسیدت و گفت بابایی من خستم دیشبم نخوابیدم ...

به این ترتیب رفتیم تو رختخواب و بابا خوابید و من و شما یه عالمه بازی کردیم و یهو شما ساعت 12 بیهوش شدی و تا صبح راحت خوابیدی بزرگترین دلیل زندگی....

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان گل پسر
7 آبان 93 17:20
مبارک باشه انشاالله..