وروجک کوچولو....
آقا کوچولو دیگه کم کم داری خیلی شرارت میکنی طوریکه از پست بر نمیام . گاهی اوقات اینقد باید دنبالت بدوم که کم میارم . تو بااینکه هنوز راه نمیری اینطوری وای به روزی که راه بری .....
چند روز پیش چون پاهات یه کمی سوخته بود پوشکت نکردیم تا زودتر خوب شی و جنابعالی خونه مامان جون رو سرامیکا دسته گل آب دادی . ما تورو گذاشتیمت تو رورویکت که نیای فضولی و جلو راهتو با تشک و متکا بستیم تا نتونی بیای سمت ما. من و خاله جون المیرا و مامان جون دست به کار شدیم واسه شستشوی زمین
یهو دیدم تو چهار دست و پا با سرعت جت خودتو داری میرسونی به ما اینقد تعجب کردیم که تو چجوری اومدی ولی به وروجک بودنت ایمان آوردیم و حسابی خندیدیم و فرصتی نشد واسه عکس گرفتن ازت .
دیروز عصر تو خونه بودیم مدام کنجکاوی میکردی و هی میومدی سمت جارو شارژی تا بهش دست بزنی منم جارو رو روشن میکردم و تو خیلی سریع فرار میکردی. تا خاموش میشد دوباره میومدی سمتش اینقد که چش سفیدی .... وقتی چند بار اینکارو تکرار کردم صدای جارو از خودت در میاوردی و میومدی سمت من .دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم بهت خندیدم و حسابی چلوندمت ....
اینقد شرارت کردی که خسته شدم از دنبالت بودن واسه همین گذاشتمت تو رورویک و تی وی مسابقه مکعب داشت و تو با استرس نگاه میکردی .....
بعد که تبلیغ شد شروع کردی به غر زدن که درت بیارم.....
وقتی دیدی من نمیارمت بیرون و دارم ازت عکس میگیرم خودت دست به کار شدی .....
اینجوری پریدی بیرون و من بغلت کردم و تو خودتم یه خنده مرموز کردی که متاسفانه نشد عکس بگیرم بصورت شکار لحظه ها .....