ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

برگ پنجم از سال 96 (مرداد )

1396/6/11 19:51
نویسنده : الهام
452 بازدید
اشتراک گذاری

ای جان جان جانم

تو جان جان جانی ....

بیرون ز جان جان چیست ؟؟؟

آنی و بیش از آنی محبت

گل نازنینم قشنگترین اتفاق مرداد امسال این بود که کلاسای تابستونی مدرسه شروع شد واسه آشنایی با مدرسه به مدت یک ماه...

عروسک نازم در کمال ناباوری امسال وارد 6 سال میشی و اینقد بزرگ شدی که باید وارد سیستم آموزشی بشی...

اول مرداد روز جشن تابستونی پیش دبستانی دوزبانه علوی بود و همه بچه ها با پدر یا مادرشون حضور داشتنو اون روز پر بود از گریه و خنده و .... تداعی روز اول مدرسه خودم زیبا

تقریبا 12 جلسه روز درمیون داخل مدرسه بودید و 3 تا اردو ... از همون جلسه اول همونطور که انتظارشو داشتم برای جدا شدن از من و وارد کلاس شدن مقاومت کردی و به هیچ عنوان نرفتی سر کلاس ...

جلسه دوم هم به همین منوال گذشت و با اصرار و خواهش مربیات هم خیلی مسرانه تو کلاس بغلی تنها کنار من نشستی و در عین حال که دوست داشتی بری داخل کلاس با بچه ها ولی از من جدا نشدی و گفتی در صورتی میرم که شمام بیای با من داخل کلاس بشینی ... هر از گاهی میرفتی از لای در تو کلاسو میدیدی و میومدی تا اینکه معلمتون اجازه داد منم بیام داخل کلاس و تو با ذوق زیاد رفتی و من صندلی گذاشتم روبروت و تو کلاس نشستمزبان

حتی وقتی زنگ تفریح هم بود بدون من نرفتی تو حیاط و با بچه ها بازی کنی شاکی

از فردا دوباره تنها نرفتی تو کلاس و تمام وقتو واسه خودت کنار من بودی یا تو مدرسه میچرخیدی و گاهی سرک میکشیدی از لای در تا بازم به من اجازه دادن بشینم تو کلاست

وقتی با من میرفتی داخل کلاس حسابی فعال بودی ... اینقد که معلمات مدام از هوشت تعریف میکردن و متعجب بودن

حتی تو اردوها هم تنها نرفتی و من همراهت بودم .حتی راضی نشدی با اتوبوس بری ومن با ماشین دنبالتون بیام ...

منتظر اومدن دوستات با اتوبوس مدرسهخندونک

اردوی اولت سرزمین عجایب بود که با من رفتی و حسابی با دوستات بهت خوش گذشت ... اردوی دومو که استخر بود با بابا رفتی و سومین اردو شهر ترافیک بود که اولیا نمیتونستن بیان و تو ترجیح دادی نری و بعدش خیلی غصه خوردی و همین باعث شد تا 2 جلسه آخر کلاسا رو بدون من رفتی داخل کلاس و تا حدودی مستقل شدی و بابتش فرشته مهربون (بابا حمید)خنده واست جایزه آورد

با شروع کلاسای تابستونی کلاس موسیقی هم شروع شده بود و اونجا هم به هیچ عنوان تنها داخل کلاس نمیرفتی

و با اتمام مدرسه هنوزم تنها نمیری سر کلاس موسیقی واسه همین تصمیم گرفتم بریم مشاوره و بازی درمانی نه تا شاید مشکلمون واسه اول مهر تا حدودی حل شه گریه

دو تا جایزه دیگه ای که واسه همون دوجلسه تنها رفتن گرفتی رفتن به دو تا تآتر کدو قلقلی و خورشید خانوم بود که خیلی بهت خوش گذشت و دومی کلوپ پاندا بود که هر جفتشو با گروه دورهمی مادر و کودک رفتیم و عالی بود.

وقتی از مدرسه میومدی خونه بلافاصله دوست داشتی تکلیفاتو انجام بدی و با دقت و تمیزی خاصی اینکارو انجام میدادی

اولین مشقی که نوشتی با نقاشی زیرش

10 جلسه کلاس اسکیت هم تموم شد بالاخره با همون اداهای رفتن و نرفتن تنهایی و ...

روزا توخونه با هم بازی و تانگرام هوش و کاردستیهای شبکه پویا رو میساختیم و عصر هم درگیر کلاسا و پارک و تفریحات تابستونی...

این یکماهه رفتن به مدرسه تاثیرات مثبت زیادی روت داشت ... از همه مهمتر این بود که کارای شخصیتو دیگه ترجیحا خودت انجام میدی و خیلی به حرفایی که معلما زدن تو کلاس احترام بزرگترا رو نگه میداری و تو کارای خونه واقعا به من کمک میکنی یا بقول خودت همکاری میکنی

مرداد تموم شد و تمام امیدم به بازی درمانی و مشاورست تا اینکه اضطراب جدایی پایان پیدا کنه و خودت ازین وابستگی راحت شی و آزاد زندگی کنی زیباترینم... با اینکه ترس از جدایی از تو حتی همین لحظات کوتاه واسه من سخت تره و این روزا رو با تمام ردرگمیهاش دوست داشتم ولی دلم نمیخواد تو مثه من شی محبت

در هر جغرافیایی که باشیم

جهت ها ...

تفاوتی ندارند

تمام دامنه های دلمان

رو به سمت خنده های توست جشن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)