ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

اولین روز مادر بعد تولد تو (گل من )

ارمیای نازم دیشب شب تولد حضرت زهرا بود و اولبن سالی که من مامان شدم. اولین سالی که روز مادر احساس جالبی داشتم بعنوان نه فقط یک زن بلکه یه مادر. دیشب همه خونه مادرجونت بودن .خوب بود خوش گذشت عکسای تورو هم از آتلیه گرفته بودم خیلی خشکل شدن . همه وقتی با عکسای بچگی من مقایسه کردن گفتن چقد شبیه بچگی خودته   ...
19 ارديبهشت 1392

دلتنگی

ارمیا جونم الان ساعت 12:5 دقیقه ست و من سر کارم . تنهام نه علی هست نه آقای تهرانی . علی دوستت امیر حسین خشکلو برده تهران دکتر. دعا کن باخبر خوب برگردن مامانی . واسه دوست ناز و مهربونت دعا کن خدا ایشالله هر چه زودتر شفای کاملش بده . (الهی آمین ) بعضی روزا تو زمانی که سرکارم دلم خیلی واست تنگ میشه ولی چاره ای نیست مامانی خشکله باید تحمل کرد واسه رفاه تو کوچولوی نازم .   ...
19 ارديبهشت 1392

چار دست و پا

امروز 10 اردیبهشت و تو دقیقا 7 ماه و نیمته و از دیشب داری کاملا چار دست و ÷ا میکنی . گل نازم اینا رو واست مینویسم تا وقتی بزرگ شدی بتونی ببینی و بخونی که مراحل بزرگ شدنت چجوری بوده.... دوست دارم گل خشکلم ....  
14 ارديبهشت 1392

جشن سیسمونی

کوچولوی نازم دندون بالاتم نبش زده و داره درمیاد.دیروز من مهمونی سیسمونی پسر آقا مصطفی دعوت بودم جات خالی بود خوش گذشت ولی تو با مامان جون و خاله جون المیرا رفته بودی خونه مادرجان . مثه اینکه خیلی پسر خوبی بودی و اذیت نکرده بودی . پسر نازم خیلی دوست دارم . راستی دیشب از مبل گرفتی بلند شدی و آروم نشستی کنار مبل . خودتم تعجب کرده بودی از کارت . الهی فدات شم نمیدونی چقد ازدیدن کارات لذت میبرم.گاهی اینقد دوست دارم که دلم میخواد گازت بگیرم . مثه دیشب .  
14 ارديبهشت 1392