ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

خداحافظی ....

1395/3/17 22:03
نویسنده : الهام
419 بازدید
اشتراک گذاری

یکدونه من

تعطیلات 14 و 15 خرداد امسال با اینکه تو باغ دایی هادی مراسم گودبای پارتی خاله جون الی و عمو آرش برگزار شد و به همه خوش گذشت ولی آخر روز 14 خرداد و شنبه شب یعنی 15 خرداد تو فرودگاه خیلی سخت بود...

خاله جون الی رفت استرالیا واسه زندگی و بدترین شب زندگی هممون بود این جدایی...

به شما خیلی سخت گذشت چون خیلی به خاله وابسته بودی و خیلی تو دو روز گذشته یادش میکنی.... اون شب تو فرودگاه خیلی بغض داشتی ولی گریه نکردی ...

دیشب و پریشب بدون دلیل موقع خواب گریه کردی و میگی دلم واسه خالم تنگ شده دوست دارم گریه کنم...

دیشب به من گفتی مامان میشه با هم صحبت کنیم ؟؟؟ گفتم راجع به چی؟؟؟ گفتی چرا دیشب رفتیم فرودگاه؟؟؟ منم گفتم واسه خداحافظی با خاله چون میخواست بره سفر.... در جواب من گفتی چرا دروغ میگی من میدونم رفته استلیا... دیر میاد ... زود نمیاد.... منکه عاشقش بودم چرا رفت!!!! بعد باز زدی زیر گریه و گفتی من الان دلم تنگ شده میخوام الان بیادددد.... بالاخره آرومت کردم و خوابیدی ...

به خاله الی قول دادم خیلی مراقبت باشم و دارم همه سعیمو میکنم....

خواهر نازنینم انشالله هر جا که باشی خوشبخت و خوشحال باشی ... بیصبرانه منتظر بازگشتتیم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)