خاطره انگیزترین روز....
هشتم اردیبهشت روز عروسی خاله جون الی همراه بود با بغض شدید ارمیا وقتی خاله جونشو تو لباس عروسی دید. با اینکه خیلی باهاش تمرین کرده بودن واسه رقص ولی ارمیا اینقد شوکه بود که خاله الی یه آهنگو کامل باش رقصید و ارمیا فقط نگاش کرد و شاباش ...
بعدم گفت اینقد که عاشق خاله جون الیمم نمیتونم باهاش برقصم ...
خواهر نازنینم عاشقانه دوست دارم و بزرگترین آرزوم خوشبختی و آرامش و سعادتته... انشالله هر جای دنیا که باشی خوشحال باشی ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی