یک اتفاق بد و یک اتفاق خوب ...
پسر صبور من اواسط بهمن متاسفانه تو کلاس سن سی شاد خوردی زمین رو سرسره بادی و دستت مویه کرد و بعد از عکس و گذروندن یه روز پر از درد و استرس واسه شما و من وبابا بالاخره گچ گرفتیم به مدت یه ماه . ... دوران سختی رو با گچ گذروندی ولی با نهایت صبوری همیشگیت باهاش کنار اومدی و این یه ماهو گذروندی .... اولین شبی که دستتو گچ گرفتیم رفتیم خونه مامان جون و اونا وقتی دیدنت یه عالمه گریه کردن و ناراحت شدن تو این مدت حسابی به دست چپ هم مسلط شدی و واسه انجام کارات از دست چپ و دندوناتم کمک میگرفتی روزای سختی بود و اولین تجربه سخت پسرونه رو درک کردیم ا...