ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

نازنینم دوست دارم

شیرین زبونی ....

1393/12/11 11:41
نویسنده : الهام
539 بازدید
اشتراک گذاری

شیرین تر از عسل

شیرین زبونیات خیلی زیاد شده و حرفات و جملاتت از قلم میفته که بنویسم ...

این روزا اینقد بازی و کنجکاوی و هیجاناتت زیاده که تمام وقتایی که باهات هستم درگیرتم و باید یه سره با شما باشم و وقت کار دیگه ای ندارم . ازونجایی که چند ماهی هم هست که روز در میون میام سر کار واسه همین اینجام دیگه فرصت نوشتن ندارم گل نازنین ....

این روزا در آستانه سال نوییم و خدا رو شکر دیروز آخرین روز خونه تکونیمون بود به کمک خانم اقتداری و از همه مهمتر مساعدت مامان جون و خاله جون الیا به قول شما و عمو میثم...

روزایی که خ اقتداری اومدن خونمون شما خونه مامان جونی از صبح مثه دیروز ... دیروز ساعت حدود 1 ز زدم به مامان جون و خاله جون الی گفتن عمو میثم بردنت پارک چون هوا خوب بوده ....

روز جمعه هم رفتیم پروما واسه خرید و شما رو هم بردیم شهر بازی ... تو سالی که داره تموم میشه چندین بار رفتیم شهر بازیای مختلف ولی اینبار فک کنم چون بیشتر معنی هیجانو میفهمی بیشتر بهت خوش گذشت ....

2 تا جمله به یاد موندنیت تو این روزا ....

وقتی میخوای  به کسی خیلی ابراز علاقه کنی لپشو میگیری و با یه شیرین زبونی خاصی میگی .... فرشته

الایی قوبونت بیم (الهی قربونت برم ) و با این جمله داد همه رو در میاری

وقتی با بابا حمید لجبازی میکنی و دعوا میکنین یهو میای سمت من و با اخم  و غرور میگی .... شاکی

مامان هیهام با بابا دبامون شد (دعوامون شد )

یه چیز دیگه اینکه هر چی آرسین جون بزرگتر میشه بهش علاقه مندتر میشی و بیشتر هواشو داری ...

وقتی یکی میره سمت آرسین جون و بهش دست میزنه میدویی سمتش و میگی دوست منه ... ضمنا تا آرسین گریه میکنه با عجله میای سمتش و اگه کسی کنارش نباشه سعی میکنی بغلش کنی و گاها واسش دست میزنی یا جغجغشو تکون میدی تا ساکت شه ...

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان گل پسر
12 اسفند 93 16:29
هزاررررررررررررر ماشاالله ارمیاجــــــــــــــــــــونم ..