برگ سوم از سال 96 (خرداد )
دوست داشتنت اتفاق قشنگیست
که هر روز صبح
با من چشم باز میکند
در من نفس میکشد
و بدون هیچ کلامی با من قدم میزند
خرداد امسال مصادف بود با ماه رمضون از 6 خرداد تا 6 تیر .... بخاطر همین چون روزه میگرفتیم و هوا خیلی گرم بود کمتر بیرون رفتیم و اکثرا خونه بودیم ... یکی دوشب بعد افطار رفتیم پارک و چند شب هم واسه افطار باغ دایی بودیم تا سحر
یه شبم با خاله الناز بعد افطار رفتیم باغ پونه طرقبه با یه عالمه بازی و خوردن بستنی و قارچ سوخاری و بلال آتیشی
قبل و بعد افطار یه جورایی خودتو سرگرم میکردی و اصلا مزاحم استراحت من نمیشدی تو ماه روزه... اینقد که فهیمده ای ناز من
سرگرمیهای تو خونه ای
حل کردن یا بقول خودت (معطلی کردن) کتابای حواستو جمع کن بصورت خودجوش از سمت خودت
نقاشی و نوشتن اسم من و خودت رو وایت برد
اولین نقاشی که با هدف و بدون کمک و الگو کشیدی
چند شب پشت هم با لگوهای دزدان دریایی بازی میکردی و قصه های مختلف میساختی با تخیلاتت (فیلماش موجوده)
یکی دیگه از سرگرمیات این بود که از خودت عکس بگیری و طراحی کنی
بهترین سرگرمی بعد افطارت این بود که چند جلسه با بابا رفتین استخر
اینم دوئل ارمیا و
آرسین خونه مامان جون بعد افطار
فیگور گرفتن
آماده شروع
شروع شد
چند روز افطار رفتیم خونه مامان جون با خاله عادله و اینم قبل افطار تو و آرسین با همت پدرجون
یه خاطره.... یه شب داشتیم فیلم میدیدم و تازه از خونه مامان جون اومده بودیم ...یهویی گفتی مامان میشه همیشه مثه مامان جون مهربون باشی و نوه هاتو دعوا نکنی و فقط بچه هاتو دعوا کنی !!!! منم خندیدم و گفتم نوه هام کین ؟ گفتی بچه های من دیگه
مهمترین اتفاق خرداد این بود که رفتیم واسه پیش ثبت نام دبستان دوزبانه و هوشمند علوی و تست هوش برای پیش 2
تو فاصله مشاوره من با مدیریت و انجام مراحل ثبت نام شما حسابی خودتو به مربیای اونجا نشون دادی و همه حسابی عاشق هوش و فعالیتت شده بودن... طوری که وقتی میومدیم مربیا همه با هم تست هوشتو چک کردن و به هم نگاه کردن و همه با هم بهت گفتن بچه زرنگش خوبه
نگاهت را قاب میگیرم در پس آن لبخند زیبا
که به من شور و نشاط زندگی میبخشد