شیرین زبونی ....
.... پسر شکموی مامان و بابا ....
اینقد شیرین زبون و خوش صحبت شدی که گاها در مقابل کلمات و جملاتی که میگی کم میاریم .... میمونم که این جملاتو از کجا یاد گرفتی و به ایم نتیجه رسیدم که شما فسقلیا واقعا طوطی هستین و منتظرین یه کلمه از زبون یکی دراد تا copy و past کنید ....
روز جمعه از صبح خونه خاله جون عادله بودیم و وقتی اومدیم خونه (عصر) من تو آشز خونه به قول شما سرگرم بودم و بابا حمید پای تبلت بودن و شمام با خودت و کیا (یه عروسک کوچولو) که داری و به ندرت باش بازی میکنی !!!!بازی میکردی ... یهو دیدم یه وری دراز کشیدی و دستتو گذاشتی زیر سرت و کیا رو نزدیک دلت بردی و بلوزتو بالا کشیدی و هی بهش میگی جی جی بخور ... بحاب (بخواب) و مدام تکرار میکنی!!!! تا من گفتم ارمیا مامان چیکار میکنی یه خنده مسخره کردی و کارتو دوباره تکرار کردی و من بهت گفتم عزیزم بچه ها از مامانشون جی جی میخورن پسرم ... بابا که نمیتونه به پسرش جی جی بده و بعد من و بابا حمید یه عالمه بهت خندیدیم .... از صبح کنار آرسین جون و خاله عادله بودن روت تاثیر گذاشته بود .... و با اینکه حدود 3 ماهه از شیر گرفتمت بعد این بازی یهو اومدی تو بغلم دراز کشیدی و گفتی آب جی جی بخوام و خودتم میخندیدی و بالاخره با بازی ختم به خیر شد
من و شما و بابا حمید تو خونه نشسته بودیم و یهو رو به من کردی و گفتی بابا حمیدم کو ؟؟؟؟ منم گفتم بابا اونجا نشستن مامانی مگه نمیبینیشون !!!! برگشتی نگاش کردی و دستای خشگلتو بردی بالا و گفتی فک کدم دفته (فکر کردم رفتی ) ... این جمله فک کردمه واسه من خیلی جالب بود !!!!!
عاشق تولد بازی هستی و هر جا چشت به شمع و کیک میفته میگی تبلدت مگارکه (تولدت مبارک )
گاهی اینتقد دلم میخواد ببوسمت و سریع صدات میزنم ارمیا بیا یه بوس عمیق به من بده ... شمام دستاتو باز میکنی و میدویی سمتم و لبای خشگلتو میزاری رو صورتم و میگی اومممممم و یه بوس آبدار و شیرین که از هر شیرینی شیرینتره .....
ارمیا در حال صحبت کردن با مادر جون با گوشی ....
اخم ارمیا وقتی بهش میگیم خورن کافیه پسرم ....